معصومکم،

قدر تو را فقط من می دانم وبس

پونه های نگاهت

در جوی به جوی شعرهایم 

نرگس گسیوانت

لا به لای سطور تنم

معصومه

ببین 

آمده بودم تا نیایی

نیامده ام که بروی.

چیزی غریب

شیبه پرچم های سپید 

درون من 

هر شب

تو را بهانه می کنند

گرم

سپید

و مهربان

چگونه باید بگویمت؟

حسی مهربان،

 شبیه به دستان تو باید مرا نوازش دهد.


معصومه،

نگاه تو

فرش گلداریست بر روزهای تاریک قلبم

دستان تو باید

مرا از شب

مرا از تاریکی های بی مرز

به نور

به سرزمین لاله ها راهی کند


هرشب که دور می روم از خودم به تو

بال های هجرتم 

به قدمت دلتنگی هایم می شکافد مرا

چقدر دورم از تو!

شاید بیش از  هزاران سال نوری 

ای گم شده در من 

مرا به تو وصالی نیست؟

معصومه

مرا به آبادی تو 

مرا به خود خود تو راهیست؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

mgkif Lisa توليد و فروش لوله پليکا Heather آتی موزیک فصل‌نامه علمی‌اجتماعی نگاه Sean لباس 95 , لباس 2016 حوزه علمیه جاجرم پاپتی